تو رفت_ پیش پاهایت چه سد میشد؟
ندیدی یا نخواستی؟ وقت رد میشد
به یالت چنگ زد، لبریز دلتنگی
نگاهش پر زخواهش جذرو مد میشد
به فرسنگ_ تمنا بست و راهت را
سر_ هر خاروخس زیر_ لگد میشد
تو میرفتی هوای_ عاشق_ کم کم
مردد آغوش_ دستان سرد میشد
نیاورد پیش رو امید "نَومیدش"*
که هر چه ردبرد دنیای بد میشد
ـ ـ ـ
کنون جای_ قدمهایت که با مه رفت
رها! اندر سرایت، مرد جسد میشد
بامیان
1389/5/13
ــــــــــــ
*نَومِیدش: ناامیداش؛ مأیوس شده
ندیدی یا نخواستی؟ وقت رد میشد
به یالت چنگ زد، لبریز دلتنگی
نگاهش پر زخواهش جذرو مد میشد
به فرسنگ_ تمنا بست و راهت را
سر_ هر خاروخس زیر_ لگد میشد
تو میرفتی هوای_ عاشق_ کم کم
مردد آغوش_ دستان سرد میشد
نیاورد پیش رو امید "نَومیدش"*
که هر چه ردبرد دنیای بد میشد
ـ ـ ـ
کنون جای_ قدمهایت که با مه رفت
رها! اندر سرایت، مرد جسد میشد
بامیان
1389/5/13
ــــــــــــ
*نَومِیدش: ناامیداش؛ مأیوس شده
۲ نظر:
سلام دوست عزیز!
کنون جای قدمهایت که با مه رفت
رها اندر سرابت، مرد جسد میشد
خیلی زیبا بود با احساس
همیشه سبز و شاعر بمانید.
سلام دوست گرامی
شعرت زیبا بود خصوصا مصرع آخر اما فکر کنم بعضی جاها شکستگی وزن دارد. البته با معذرت
سبز و سعادتمند باشید
ارسال یک نظر