۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

پرنده ی رنگین کمان رؤیا

... سلامی خواهم داد
به شکوفه های ناز_باران
و تورا؛
        خیال_گامهای بلند باران

در تارهای لایزرع وجودم
سبزه را گیتار میزنی
ای پرنده ی رنگین کمان رؤیا!
میشود،
          فصل سیب
         رقص_ پرنده ها
 در توبه تماشا نشست؟!


بامیان
03/08/1389

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

پرواز

باز بارانی شود آهنگ خشک_ رازما
شور از گل بوسه ها درفصل سرآغازما
دانه ی غم میرود، فصل فراق م چیده از
ریتم سرد_ زندگی زین پرده های سازما
بادکن کاه_ غمت جشن_ اقاقی میرسد
درطلوع_ خنده ها از سطرهرپروازما
شانه هایت را بشو فردا هوای مخملیست
درهوای بوته ها با قصه های نازما
زندگی را شانه میسازم برای کاکلت
دامن_ از سبزه ها برقامت هر رازما
          بامیان- بندی امیر
             8/5/1389

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

نشد فرصت

نشُد فرصت؟ مرا یاری کنی یا باوری، یکدم
نمی پرسی؟ چه شب ها سخت شد بی یاوری، یکدم
شکستم تار موهایم میانی دست تنهایی
فروبستی نگاهایم بسی بی باوری، یکدم
شبا را تا سحر فریاد من پرجوش می خواند
ولی زنجیرو گیتارم، چرا؟ زوراوری، یکدم
فراری نیست پاهایم گیره افتاده موهایت
شکن قفلی دلت یک چلّه* ی سوزاوری، یکدم

مراچاهم کند درگورو با اینارزوی آخر
نشد فرصت مرایاری کنی یا باوری، یکدم

بامیان
28/اسد/1389
ـــــــــــــــــــــــــ
* چلّه: زمستان؛ چهل روز از زمستان که نهایت سردی و سرما می بارد.

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

پدرنالت

پَدَرنالت! عَجَب نارامَه* سَنگا*
که کی قایِل* شَوَد اِی دِیل* ناخا*؟
برای یک نَفَس سیرَت بُبینَم*
سَرَم را خاکِ را* فَرشَ است و امّا:
نِگاهَت پُشت دَرها سَنگ می زد
مَبادا چَشم مَن اُفتَد به دَرها
تورا می بُردو گَر در آسُمانا*
مَنَم شاهِین بودَم شاید که پِیدا
مِیَانی اَبرُها دُورَاز هَیاهُو
دَراغوشی سِتاره پیش دَریا
ـ ـ ـ
شَبا* روزا* رَه* اِد ما پَی نَمُفتُم*
جُدا، بَن بَن* کَدی توتی* دَ هرجا

بامیان
24/سنبله/1389

ـــــــــــــــــــــــــ
* نارامَه: سرسخت،بی رحم  
* سنگا: سنگ ها
* قایل: قانع
* دیل: دل
* ناخا: نا خواه، ناراضی
* بُبینَم: ببینم 
* را: راه
* آسُمانا: آسمان ها
* شبا: شب ها
* روزا: روزها
* اِد پی نَمُقتُم: هزگزنمی فهمم
* بَن بَن: بند بند
* توتی: توته توته، بُرش بُرش، قطعه قطعه

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

چه چاره؟!

… زد صدا دیشب نفهمیدم ستاره

بود یا وَهمی سَرَازنَو، من دوباره

جُل* شُدم، ققروق_* خشک صحرا

بسته،* تاری هرپلاسم تیغ و داره

ناق* میخندم به روی زندگانی

زندگی دورَست و شب، امّا چه چاره

میشود: یک روز قسمت کرد باهم

آسمان_ از صداقت گر بذاره؟

باز مهتاب ام که شاید مهربانی

سهم ماکردی و در باغ_ ستاره

ـ ـ ـ

لحظه هایم زیر_ پاهای محالی

خورد گردیدندو من از استخاره


بامیان

1389/سنبله/22

ــــــــــــــــــــ

* جُل: فرش و لباس کهنه
* ققروق: قاق، خیلی خشک شده، (بیشتر برای نباتات و علف های که زیر شعاع آفتات خشک میشود، مورد استفاده است.
* بَسته: کامل، تمام، سراسر
* ناق: بیهوده، واهی، پوچ

نوت: کلمات که در بالا آورده شده، کلمان عامیانه از زبان مردم مناطق مرکزی افغانستان است. «هزاره ها»

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

جسد

تو رفت_ پیش پاهایت چه سد میشد؟

ندیدی یا نخواستی؟ وقت رد میشد


به یالت چنگ زد، لبریز دلتنگی


نگاهش پر زخواهش جذرو مد میشد


به فرسنگ_ تمنا بست و راهت را


سر_ هر خاروخس زیر_ لگد میشد


تو میرفتی هوای_ عاشق_ کم کم


مردد آغوش_ دستان سرد میشد


نیاورد پیش رو امید "نَومیدش"*


که هر چه ردبرد دنیای بد میشد

ـ ـ ـ

کنون جای_ قدمهایت که با مه رفت


رها! اندر سرایت، مرد جسد میشد


بامیان

1389/5/13

ــــــــــــ
*نَومِیدش: ناامیداش؛ مأیوس شده

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

عابرباران

قطره قطره میشمردم
شبنم روی پلکان سحر.

سخت تیره خوابید بود،
                           شب!
درهجوم دستان ملخ آسایی
که شبنم ها را به زندان میکشید.
ونوری تنگ میراند،
                          نفس هایش
برگلوگاه مرگ!
...
حکایت باران را،
              در انتهای وجود
              وابتدای حضور...،
                              عابرباران

بامیان
1389/5/25