۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

خنده ی سیاه زمان


شب حادثه ائیست:
که شعرهایم
سپیدهایم
غزلهایم
در شکوفه هایی خنده ی سیاه زمان
نشسته برلبان سرد
         مرد دیار عدم می کشد.
مهتاب مُردَ است،
دربستر زمان
                  جاریِست سیل مردگی هایش
سیب هایت را مبند به شاخه ی سوخته،
 بوی آتش می دهد
طعم صد کره ی داغ
برگ که خلاصه ی زجّه های خویش اند.

خندهایم
شوخی هایم
پرپر نفسهای بی انتهای مردگی هاست
تا روزی-
رودی شود،  
                 آزاد
سوارِ بال های سفید کبوتران
رقص کنان
   بر مزارش نوحه بخواند.
مهتاب مُردَ است،
در بستر زمان
              جاریِست سیل مردگی هایش

30/4/1389 
بامیان

۴ نظر:

پرنسس گفت...

خیلی زیبا بود.

تفنگدار گفت...

خیلی زیبا شعر می گویید. همیشه سبز بمانید

غرجستان گفت...

دوست محترم سلام و مانده نباشید
سایت تازه تاسس شده "غرجستان"شمارا برای باز دید دعوت می کند
همچنان از شما دوست عزیز میخواهیم که مقالات مفید خود را برای نشر در سایت غرجستان ارسال کنید.
از آنجای که هدف از راه اندازی سایت قرار دادن یک پل ارتباطی بین تمام وبلاگ نویسان هزاره است،من از شما خواهش میکنم که در وبلاگ هزاره پیوند رفته و بیانیه سایت غرجستان را از انجا کپی کرده و در وبلاگ خود نشر کنید و همچنین از شما خواهش میکنم که وب سایت غرجستانرا درفهرست پیوندهای خود قرار بدهید
با تشکر:مدریت وبسایت تازه تاسس شده غـــــــــــرجستان.
http://ghurjistan.com/

هزاره پیوند:http://www.hzarepayvand.blogfa.com

نصرالله گفت...

گامهای نخستین رادر این راستا بسیار عالی برداشته اید اما امیداورم قدمهای بلند و پایدار در آینده نیز بردارید تا ستاره درخشانی شعری از زمین باستان خود داشته باشیم که او شخصی نیست کسی جز شما" علی طاهری" خود مان.
موفق و کامگار باشی