۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

تا ابد، مبند! سینه ام به تارهای شب

وقتی به انتها می رسم، ظهور می کنی


کلبۀ سیاه تردید؛ گُمِ گور می کنی


قطره بی انتهای دل بریدن و ماندن آئینه


در انکسار مژهایت؛ دریای دُر می کنی


زاویه های پر پیچ و خمِ سراشیب پنجره


در یک نگاه میرود؛ مسیرِ پُر شور می کنی


آه! صخره می شود دانه  سبز بهار


آبی یک طلوع؛ افسانه  نور می کنی


تا ابد، مبند! سینه ام به تارهای شب


شب میشود در من، ماه دور می کنی


هیچ نظری موجود نیست: